اشعارنيما يوشيج

پروين اعتصامي | سلمان هراتي| سهراب سپهري| احمدشاملو| فروغ فرخزاد| نيمايوشيج

 

داستاني نه تازه


شامگاهان که رویت دریا نقش در مقش می نهفت کبود داستانی نه تازه کرد به کار رشته ای بست و رشته ای بگشود رشته های دگر بر آب ببرد اندر آن جایگاه که فندق پیر سایه در سایه بر زمین گسترد چون بماند آب جوی از رفتار شاخه ای خشک کرد و برگی زرد آمدش باد و با شتاب ببرد همچنین در گشاد و شمع افروخت آن نگارین چربدست استاد گوشمالی به چنگ داد و نشست پس چراغی نهاد بر دم باد هر چه از ما به یک عتاب ببرد داستانی نه تازه کرد ‌آری آن ز یغمای ما به ره شادان رفت و دیگر نه بر قفاش نگاه از خرابی ماش آبادان دلی از ما ولی خراب ببرد



منوي اصلي
صفحه نخست
ارتباط با ما
نقشه سايت
درباره ما
شاعران
پروين اعتصامي
سلمان هراتي
سهراب سپهري
احمد شاملو
فروغ فرخزاد
نيما يوشيج
صفحه اصلي نيما يوشيج| زندگي نامه| بازگشت

صفحه نخست| نقشه سايت | درباره ما| ارتباط با ما